- پیرایه گر
- آنکه بپیراید پیراینده آنکه پیرایه کند: پیرایه گر پرند پوشان سرمایه ده شکر فروشان. (نظامی)
معنی پیرایه گر - جستجوی لغت در جدول جو
- پیرایه گر
- پیرایه کننده، پیرایه ساز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه پیرایه دهد آنکه در زیور گیرد: روشن کن آسمان بانجم پیرایه ده زمین بمردم. (نظامی)
هنگام پیری در عهد پیری پیران سر: و پیرانه سردین پدران و اجداد خویش بجای بگذارم. یا به پیرانه سر. بهنگام پیری: پسر ربا بکشتم بپیرانه سر بریده پی و بیخ آن نامور. (فردوسی)
سر پیری، زمان پیری، روزگار پیری، در دورۀ پیری، برای مثال برست آنکه در عهد طفلی بمرد / که پیرانه سر شرمساری نبرد (سعدی۱ - ۱۱۷)
زینت دهنده، دباغ
پیراینده، پیرایش کننده، دباغ، سلمانی